جدول جو
جدول جو

معنی علی ترک - جستجوی لغت در جدول جو

علی ترک(عَ یِ تُ)
شیخ علی ترک، در تاریخ حبیب السیر آمده است که شیخ محمود زنگی عجمی کرمانی نخستین بار به همراهی شیخ علی ترک به خدمت امیرتیمور گورکانی رسید. و امیرتیمور چون پرسیدشما کیستید؟ شیخ محمود این بیت را برای او خواند:
دو پیریم هر دو شکسته بهم
علی ترک و محمود زنگی عجم.
رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 549 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ سا)
دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز، شهرستان ارومیه. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل مالاریائی، و 307 تن سکنه. آب آن از رود گدارچای تأمین می شود. و محصول آن غلات، چغندر، توتون، حبوب و برنج است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند، و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ تُ کَ)
ابن عثمان بن ابراهیم بن مصطفی بن سلیمان ماردینی حنفی ترکمانی، ملقّب به علاءالدین و مشهور به ابن الترکمانی. فقیه و اصولی و نحوی و لغوی و مفسر و محدث و ریاضی دان و ادیب و شاعر و نویسنده و عالم فرایض بود. وی در سال 683 هجری قمری متولد شد و مدتی مشغول تدریس و فتوی دادن و قضاوت کردن بود و در محرم سال 750 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- بهجهالاریب فی بیان ما فی کتاب الله العزیز من الغریب. 2- الدره السنیه فی العقیده السنیه. 3- السعدیه فی اصول الفقه. 4- شرح الهدایه فی فروع الفقه الحنفی. 5- مختصر تلخیص المتشابه فی الرسم خطیب بغدادی. 6- مختصر علوم الحدیث ابن صلاح. 7- مختصر محصل امام فخر. 8- المختلف و المؤتلف، درانساب عرب. 9- المنتخب فی علوم الحدیث. و نیز او را آثار نظم و نثر دیگری است. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 145). صاحب معجم المؤلفین مآخذ ذیل را نیز آورده است: طبقات الحنفیه ص 31. فهرس المؤلفین بالظاهریه. الدررالکامنۀ ابن حجر ج 3 ص 84. النجوم الزاهرۀ ابن تغری بردی ج 10 ص 246. حسن المحاضرۀ سیوطی ج 1 ص 267. تاج التراجم ابن قطلوبغا ص 32. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 256 و سایر صفحات. الجواهرالمضیۀ قرشی ج 1 ص 366. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 382. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 720
ابن آیبک ترکمانی صالحی، ملقّب به نورالدین و منصور. دومین تن از ممالیک بحری در مصر و شام. رجوع به علی بحری (ابن آیبک...) شود
ابن عمر بن قزل بن جلدک ترکمانی، مشهور به مشد و مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به سیف الدین. رجوع به علی مشد شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ تُ کَ)
ابن محمد سالم بن ولی الدین ترکمانی الاصل دمشقی حنفی. فقیه بود و در دمشق متولد شد و در سال 1108 هجری قمری در همین شهر درگذشت. او را رسائل و تعلیقات و حواشی بسیاری است. (از معجم المؤلفین بنقل از سلک الدرر مرادی ج 3 ص 229)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان بویراحمد سردسیر بخش کهگیلویۀ شهرستان بهبهان واقع در 47000گزی شمال خاوری بهبهان و 25000گزی شمال شوسۀ آرو به بهبهان. کوهستانی، معتدل و مالاریائی. دارای 75 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، پشم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی قالیچه و جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عَ لُ)
امیر علی لر، ابن بدر بن شجاع الدین خورشید بن ابی بکر. وی از امیرزادگان لر کوچک (لرستان) بود که مخلوطی از کردان آسیای صغیر و لران ایرانی بودند و در حدود بین عراق عجم و عراق عرب میزیستند. و نخستین امیر آنان شجاع الدین خورشید بن ابوبکر بود که از 580تا 621 هجری قمری حکومت کرد. این امیر علی نوۀ شجاع الدین بود و چون پدرش بدر به توطئۀ سیف الدین رستم کشته شده بود، او نیز به کمک شرف الدین ابوبکر برادر سیف الدین، سیف الدین رستم را به قتل رساند و شرف الدین به جای وی نشست. اما امیرعلی بعد از مدتی به دست عزالدین گرشاسف برادر سیف الدین رستم و شرف الدین ابوبکر کشته شد. (از تاریخ مفصل ایران، مغول، عباس اقبال)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حُ ر ر)
ابن حسن بن علی بن محمد حرعاملی. عالم و شاعر و نثرنویس بود. وی در سال 1048 هجری قمری در راه مکه درگذشت. او را مجموعۀ شعر و نثری است. (از معجم المؤلفین بنقل از امل الاّمل ص 443)
ابن محمد حرعاملی کرکی. نویسنده و ادیب و شاعر بود و بسال 1015 ه. ق. درگذشت. او را مجموعۀ اشعاری است. (از معجم المؤلفین، بنقل از فواید الرضویۀ عباس قمی ج 1 ص 320)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حُرر)
ابن سعید بن محمد بن احمد بن محمد بن حسن بن محمد بن علی بن محمد بن حسین بن عبدالسلام بن عبدالمطلب حرعاملی جبعی. ادیب و مورخ (1229- 1269 هجری قمری) بود وی نیابت قضا را در جبع به عهده داشت. او راست: 1- تراجم رجال جبل عامل. 2- مهذب الاقوال فی التاریخ. (از معجم المؤلفین بنقل از اعیان الشیعه ج 35 ص 53). و رجوع به مصنفی علم الرجال آقابزرگ طهرانی ص 283 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ کَ رَ)
ابن حسین بن عبدالعالی کرکی عاملی. مشهور به محقق ثانی، و محقق کرکی، و شیخ علائی، و مولی مروج. فقیه بود و در 29 ذی حجۀ سال 940 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- جامع المقاصدفی شرح القواعد، در فقه. 2- حاشیه بر شرائع. 3- الرساله الجعفریه. 4- الرضا (ع). 5- صیغ العقود والایقاعات. (از معجم المؤلفین از اعیان الشیعه ج 41 ص 174 وروضات الجنات خوانساری ص 402 و هدیه العارفین ج 1 ص 744 و فوائدالرضویه ج 1 ص 303 و امل الاّمل ص 443)
ابن هلال کرکی. پدرش مشهور به منشار بوده است. وی فقیه و ساکن اصفهان بود و در سال 984 هجری قمری در آنجا درگذشت و جسدش به مشهد رضا (ع) منتقل شد. او راست: کتاب الطهاره که آن را به فرمان شاه طهماسب نگاشت. (از معجم المؤلفین از اعیان الشیعۀ عاملی ج 42 ص 200)
لغت نامه دهخدا
(عَ عَ دَ)
دهی است از دهستان چادگان، بخش داران، شهرستان فریدن. واقع در 32هزارگزی جنوب خاوری داران، و 12هزارگزی جادۀ کوهرنگ. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر، و دارای 327 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات آبی و دیمی است. اهالی به زراعت اشتغال دارند. و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ تُ)
ابن بکمش بن مزان بن عبدالله ترکی، ملقّب به فخرالدین و مکنّی به ابوالحسن. ادیب و عروضی بود. در سال 563هجری قمری در بغداد متولد شد و در سال 626 هجری قمری دردمشق درگذشت. او راست: 1- تحفهالعشاق. 2- غایهاللذات فی شرح الهوی. 3- کتابی درعلم عروض. 4- منی القلوب. 5- نزههالناظر. (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون ص 370 و 1193 و سایر صفحات. هدیهالعارفین ج 1 ص 706. بغیهالوعاه سیوطی ص 330. الوافی صفدی ج 12 ص 15)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مُرْ ری)
ابن عبدالقادر بن سودۀ مری. مکنی به ابوالحسن. شاعر متوفی در سال 1333 هجری قمری او را دیوان شعری است. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ عَ رَ)
وی فقیه و منجم و طبیب بود و نزد محقق کرکی تحصیل کرده در اصفهان اقامت گزید. او در سال 940 هجری قمری در قید حیات بود. او راست: رساله ای در آداب نکاح. (از معجم المؤلفین از اعیان الشیعۀ عاملی ج 41 ص 346)
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ)
چاکرلو. وقتی شاه اسماعیل صفوی پیش از رسیدن سلطنت برای زیارت مرقد جدش شیخ صفی الدین به اردبیل رفت، این علی بیک چاکرلو حاکم آنجا بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 448)
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ)
ابن قراعثمان. وی بعد از پدرش امیر قراعثمان، بر دیاربکر حاکم بود و پس از او پسرش حسن بیک به حکومت آنجا رسید که بعدها توانست بر امیر جهانشاه بن قرایوسف غلبه کند و خود به سلطنت برسد. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 429)
ذوالقدرلو. وی پس از کشته شدن خلیل سلطان ذوالقدر، به امرشاه اسماعیل صفوی، به حکومت آن شهر منصوب شد. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 551)
لغت نامه دهخدا
(اَ تُ)
محمد بن حسن پدر ابوالفضائل حسام الدین حسن بن محمد بن حسن المعروف بابن اخی ترک مرید جلال الدین مولوی ومشوق او در نظم مثنوی. ظاهراً اخی ترک از فتیان و از نژاد یزدان یار ارموی متوفی بسال 333 هجری قمری است (مقبرۀ یزدان یار اکنون در ارومیه مشهور است). و در مقدمۀ دفتر اول مثنوی در حق حسام الدین آمده است: و هو الشیخ، قدوهالعارفین امام الهدی و الیقین، مغیث الوری امین القلوب والنهی، ودیعهالله بین خلیقته و صفوته فی بریته و وصایاه لنبیه و خبایاه عند صفیه، مفتاح خزائن العرش امین کنوزالفرش، ابوالفضائل حسام الحق و الدین حسن بن محمد بن حسن المعروف بابن اخی ترک، ابویزید الوقت، جنیدالزمان صدیق ابن الصدیق رضی الله عنه و عنهم الأرموی الأصل المنتسب الی الشیخ المکرم بما قال: امسیت کردیاً و اصبحت عربیاً، قدس الله روحه و ارواح اخلافه فنعم السلف و نعم الخلف
از کلانتران قوم قراتاتار بزمان امیرتیمور که بملازمت تیمور شتافت و بخلعت طلادوز و کمر زرنگار سرافراز شد. رجوع به حبط ج 2 ص 167 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
امیر علی چتری، وی نخست در دربار سلطان سنجر مرتبۀ مسخرگی و مزاح گویی داشت و آنگاه سلطان سنجر او را به درجۀ امارت و حجابت رسانید ولی در سال 544 هجری قمری که علاءالدین حسین غوری به انتقام برادر خود سوری، از غور به غزنین رفت و پس از شکست دادن بهرامشاه متوجه خراسان شد، این میرعلی چتری نیز به وی پیوست و با سلطان سنجر از در مخالفت درآمدو در جنگی که در حدود قصبۀ او به ولایت هرات بین آنها روی داد، علاءالدین حسین و علی چتری از سلطان سنجر شکست خوردند و علی چتری را به فرمان سنجر در زیر علم به دو نیم کردند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 510)
لغت نامه دهخدا
(عَ تَ)
دهی است از دهستان پنج هزاره، بخش بهشهر شهرستان ساری. واقع در 3 هزارگزی خاور بهشهر و یک هزارگزی جنوب راه شوسۀ بهشهر به گرگان. ناحیه ای است دامنه و دارای آب و هوای معتدل ومرطوب مالاریائی، و 465 تن سکنه. آب آن از سد عباس آباد و از چشمۀ افرا تامین می شود. و محصول آن برنج، غلات، مرکبات، صیفی، مختصری ابریشم و انار است. اهالی به زراعت و مختصری گاوداری اشتغال دارند، و عده کمی از آنان نیز در کار خانه بهشهر کارگرند. صنعت دستی زنان کتان بافی است. و دارای راه فرعی است که به راه شوسه متصل می شود. از آثار ابنیۀ قدیم در این ده همان سد عباس آباد است که در زمان صفویه بنا شده است. این سد در 5 هزارگزی جنوب خاوری آبادی، در کوهستان واقع است. و در زمستان و بهار بوسیلۀ آب باران پر می شود و در تابستان بتدریج از سه مجری برای برنج کاری از آن استفاده می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خَ)
ابن احمد خرد یمانی. فقیه و اصولی و ادیب بود و به سال 994هجری قمری درگذشت. او را تحقیقی در رسالۀ قشیریه است. (از معجم المؤلفین بنقل از الاعلام زرکلی ج 5 ص 64)
لغت نامه دهخدا
(عَ سُ دَ)
دهی است از دهستان خدابنده لو، بخش قروه، شهرستان سنندج. واقع در 13هزارگزی شمال خاوری گل تپه، و 12هزارگزی خاور راه شوسۀ همدان به بیجار. ناحیه ای است کوهستانی وسردسیر، و دارای 400 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین می شود. و محصول آن غلات، حبوب، انگور، صیفی و لبنیات است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند. راه آن مالرو است، و در تابستان از طریق سراب می توان اتومبیل برد. فاضل آب سراب را در زمستان و بهار در غار بالای این ده بوسیلۀ سدی جمعآوری می نمایند و در تابستان به مصرف آبیاری اراضی طراقیا میرسانند. نام اصلی این ده علی سد است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ سُ)
پهلوان علی سرخ، وی از مقربان پهلوان اسد خراسانی بود که در سال 754 هجری قمری بواسطۀ اینکه در کرمان عصیان کرده بودبا شاه شجاع جنگید. دشمنان پهلوان اسد خراسانی تصمیم گرفتند که وی را با زهر بقتل رسانند و برای اطمینان از نتیجۀ سمی که ساخته بودند مقداری از آن را به این پهلوان علی سرخ خوراندند و وی پس از یک شبانه روزدرگذشت. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 307 شود
خوافی. مکنی به ابومسلم. وی در ملازمت سلطان ابوسعید بود و در فن کشتی گیری و تیراندازی مهارتی کامل داشت. ولی در مسابقه ای که با امیر عبدالرزاق در تیراندازی داد از وی شکست خورد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 356 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش کوچصفهان، شهرستان رشت. واقع در 8هزارگزی شمال کوچصفهان و 5هزارگزی راه شوسۀ کوچصفهان به رشت. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل و مرطوب و مالاریایی. سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از خمام رود که از شعب سفیدرود است تأمین می شود. و محصول آن برنج، صیفی و مختصری ابریشم است. اهالی به زراعت اشتغال دارند. و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ)
دهی است از دهستان سیاه منصور، شهرستان بیجار. واقع در 40هزارگزی باختر حسن آباد سوگند، و 6هزارگزی شمال خاوری میدان. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر، و دارای 330 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و لبنیات است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند. و صنایع دستی زنان بافتن قالیچه و جاجیم است. و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
از فضلای قرن سیزدهم مصر بود. او راست: عمل الدواوین المتواتر فی بیان رسوم الدفاتر، که در سال 1289 هجری قمری در قاهره به چاپ رسید. (از معجم المؤلفین بنقل از فهرس دارالکتب المصریه ج 6 ص 133)
لغت نامه دهخدا
(عَ تُ کَ)
از ترکمانان معاصر میرزا شاهرخ. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 145)
لغت نامه دهخدا
ترش کردن معده
فرهنگ گویش مازندرانی
از اندوه و ترس مردن، دق کردن، خیلی ترسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
نزدیک تر
فرهنگ گویش مازندرانی
نوک تیغ
فرهنگ گویش مازندرانی
اچار، کلید قفل
فرهنگ گویش مازندرانی